به یادم آمد پرسه پر از عشقمان در سرزمین عشاق داشتیم ، دست در دستان هم گذاشته بودیم و با یادش اشک از چشمانم سرازیر شد!
به یادم آمد ، صدای نفسهایت ، راز درون چشمان زیبایت و با یادش دلم به درد آمد
!
به یادم آمد لحظه دوری ات و خداحافظی از سرزمین عشاق و با یادش تپش قلبم تندتر از همیشه شد!
به یادم آمد گریه کردن در لحظه سفرت به آن سوی دنیا و با یادش وجودم سرد و بی جان شد!
به یادم آمد حرفهای پر از مهرت که مرا آرام می کردی و دلخوشی می دادی که زود به سرزمینمان بر میگردی و با یادش دلم نا آرام شد!
به یادم آمد سکوت پر از صدایت ، حضور گرم و مهربانت و گرمای بدن آتشینت در درگاه وجودم و با یادش آرزوهایم همه به صحنه زندگی آمد!
به یادم آمد خنده ها و قهقهه هایت ، چیدن گلهای باغچه زندگی و هدیه آن به تنها عشقت در زمانی که در کنارم بودی و با یادش قلبم حسرت آن روزهای شیرین را کشید! آری به یادم آمد کلمه شیرین دوستت دارم را که با فریاد به من گفتی و با یادش قلبم این کلمه را در پیش خود زمزمه کرد و چشمم آرام گریست!
هیچیک از این خاطره ها را از یاد نخواهم برد عزیزم!
به یادم آمد نور مهتاب را که در آن شب پر خاطره که در کنار هم بودیم و محفل ما را نورانی و روشن کرده بود ، در آن لحظه با یادش به آسمان نگاه انداختم و به جای چهره مهتاب عکس نورانی تو را در آسمانم دیدم و دلم با دیدن تو در آسمانم آرام آرام شد!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد